چرا این وبلاگو ادامه دادم؟

یکی تو نظرات پرسیده بود چرا این همه سال اینجا مینویسی. خیلی عاشقشی؟

 

باید بگم که عاشق اون نیستم. عاشق اون علاقه و حس خودم هستم که صادقانه بود.

و صد البته خوشحال از تموم شدن رابطه. همیشه یادتون باشه همونی که هستید خودتونو نشون بدید. دوستاتون که میشناسن شمارو. میان آمار میدن ما هم میفهمیم چجور آدمی هستید. حالا این وسط میایید خودتونو پاکدامن و صادق نشون میدید درحالی که ما همه چیو میدونیم. این تضادی که این وسط بوجود میاد روح ادمو از بین میبره. یعنی واقعا تا کی میخواهید دروغ هاتونو ادامه بدید. 

توی روابط صادق باشید. دنبال کسی باشید که همفکر شماس. نه اینکه خودت هر غلطیو بکنی و با صد نفر در رابطه باشی بعد بیای ادای پاکدامن بودن در بیاری تازه به طرف هم گیر بدی که چرا از بقل نامحرم رد شدی. 

 همونطور که گفتم بدترین لحظه ی زندگی وقتیه که میدونی طرف داره دروغ میگه. حتی میشناسی با کیا در رابطه بوده و هست. نمیتونی این حجم از دروغ و ظاهر سازی رو هضم کنی.

روزبه بمانی - خودم خواستم

 

 

چنان مردم از بعد دل کندنت که روح من از خیر این تن گذشت

گلایه ندارم نرو گوش کن تو باید بدانی چه بر من گذشت

تو باید بدانی چه بر من گذشت زمانی که دیدم کجا میروی

تقاصت همین است عزیز دلم که بنشینی از کشتنم بشنوی

خودم خواستم با تمام وجود با تویی که نبود عاشقانه بمانم

من این عشق را با همین کوه غم روی دوش دلم تا ابد میکشانم

خودم خواستم با تمام وجود با تویی که نبود عاشقانه بمانم

من این عشق را با همین کوه غم روی دوش دلم تا ابد میکشانم

چنان شاخه ی خشک روی درخت میان زمین و هوا مانده ام

برای تو که سال ها رفته ای چگونه بگویم چرا مانده ام

چگونه بگویم چرا عاشقم مرا عشق راه فریبی شده

چگونه تورا میپرستم هنوز عجب روزگار غریبی شده

خودم خواستم با تمام وجود با تویی که نبود عاشقانه بمانم

من این عشق را با همین کوه غم روی دوش دلم تا ابد میکشانم

خودم خواستم با تمام وجود با تویی که نبود عاشقانه بمانم

من این عشق را با همین کوه غم روی دوش دلم تا ابد میکشانم