هنوزم گاهی جاهایی که باهم میرفتیم میرم. قبلا ها تپش قلب میگرفتم. ولی دیگه هیچ احساسی ندارم. فقط اولش یکم افسوس میخورم که کاش روزای خوب تموم نمیشد.

به هر حال اون نیمکت ها یا صندلی ها یا حتی چمن ها دیگه هیچوقت ما دوتا رو باهم نمیبینن. 

اون که فکر نکنم سر بزنه یا حتی اگرم از اونجاها رد شه یادش بیاد. ولی من تک تک نقاطی که با هم رفتیم رو به یاد میارم و افسوس میخورم.