نمیدونم وقتی صدام میکرد حسش واقعی بود یا داشت ادا در میاورد
یا به قول معروف همزمان داشت طناب دارمو توی ذهنش میبافت
فقط میدونم خیلی دلم میخواد یبار دیگه یکی اسممو همونجور بگه و صدام کنه.
کار و فعالیت و تفریح شاید توی روز آدمو مشغول کنه ولی باز شب این فکر و خیالا میاد سراغم.
مشکل اینه باور من به هم ریخته.هرجور با خودم کلنجار میرم باز به این نتیجه میرسم که از کجا معلوم بقیه خیانت نکنن.
لعنت بهش
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۶ ساعت 4:12 توسط من
|